%d8%a7%d9%86%d8%b4%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b5-%db%b3%db%b8-%d9%85%db%8c%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%85-%d9%84%d8%b7%d9%81%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%81%d8%b1%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%86-%d9%85%d9%85%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%85%db%8c%d8%b4%d9%85

نگارش دوازدهم -

درس2 نگارش دوازدهم

محی سلیمی

نگارش دوازدهم. درس2 نگارش دوازدهم

انشا برای ص ۳۸ میخوام لطفا برام بفرستین ممنون میشم

جواب ها

هوش مصنوعی پرسان

نگارش دوازدهم

با توجه به درخواست شما، به نظر می‌آید که متن سوال مرتبط با نگارش دوازدهم است و شما به دنبال نگارش انشایی برای صفحه ۳۸ کتاب درسی خود هستید. برای نوشتن انشا، می‌توانید از مراحل زیر پیروی کنید: 1. **انتخاب موضوع**: ابتدا موضوع مشخصی را برای انشای خود انتخاب کنید. این موضوع می‌تواند مرتبط با مسائل اجتماعی، فرهنگی یا تجربیات شخصی شما باشد. 2. **ایده‌پردازی**: بیندیشید چه مواردی را می‌خواهید در انشای خود بگنجانید. می‌توانید از مطالعه کتاب‌ها، مشاهده فیلم‌ها یا تجربیات خود الهام بگیرید. 3. **ساختار انشا**: - **مقدمه**: در مقدمه، موضوع انشا را معرفی کنید و خواننده را به آن جذب کنید. می‌توانید سوالی بپرسید یا جمله‌ای جالب بگویید. - **بدنه**: در این قسمت اصلی‌ترین نکات و تفکرات خود را درباره موضوع بازگو کنید. از مثال‌ها و توصیف‌های عینی استفاده کنید تا نوشته‌تان زنده‌تر شود. - **نتیجه‌گیری**: در انتها، نتیجه‌گیری کنید و نظرتان را درباره موضوع بیان کنید. می‌توانید از خواننده بخواهید که درباره موضوع فکر کند یا عملی انجام دهد. 4. **استفاده از زبان و ادبیات**: سعی کنید از زبان ادبی و زیبا استفاده کنید. جملات را روان و مرتبط بنویسید و کلمات را به خوبی انتخاب کنید. 5. **ویرایش و تصحیح**: پس از نوشتن، متن را بخوانید و در صورت نیاز ویرایش کنید. از نظرgrammar، املای کلمات و ساختار جملات دقت کنید. به عنوان مثال، اگر موضوع انشای شما «دوستی» باشد، می‌توانید مقدمه‌ای درباره اهمیت دوستی، بدنه‌ای شامل تجربیات و خاطرات خود و نتیجه‌گیری دربارهٔ نحوه حفظ دوستی‌ها بنویسید. این مراحل می‌توانند به شما کمک کنند که انشای خوبی بنویسید. اگر موضوع خاصی مد نظرتان است، لطفاً بفرمایید تا راهنمایی بیشتری ارائه دهم.

جواب معرکه

moni

نگارش دوازدهم

یک صبح برفی و سرد زمستانی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم. گرمای دلنشین پتو را کنار زدم و بلافاصله سرمای هوای اتاق را روی صورتم حس کردم. از پنجره به بیرون نگاه کردم؛ دنیای بیرون سفیدپوش شده بود. برف همه جا را پوشانده بود، انگار طبیعت پتوی سفیدی روی زمین کشیده بود. درختان با شاخه‌های برف‌گرفته مثل سربازانی بودند که کلاه‌های سفید بر سر دارند. سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفته بود، سکوتی که فقط صدای پرندگان مهاجر و خش‌خش برف زیر پای رهگذران می‌توانست آن را بشکند. چای داغی در لیوان ریختم و کنار پنجره ایستادم. بخار چای روی شیشه‌ی سرد نقش بست و من با انگشت نقاشی‌هایی کودکانه روی شیشه کشیدم. زندگی در آن صبح برفی حس دیگری داشت، انگار آرامشی از جنس سرما و سکوت. کودکان در کوچه با شور و هیجان در حال برف‌بازی بودند. صدای خنده‌هایشان نشان می‌داد که سرما هیچ تأثیری بر شادی آن‌ها ندارد. آدم‌برفی‌های کوچک و بزرگی که ساخته بودند، در کنار این دنیای سفید، رنگ دیگری به زمستان داده بود. صبح برفی و سرد زمستانی یادآور این است که حتی در سرمای سخت هم زیبایی و شادی وجود دارد. فقط باید نگاه‌مان را عوض کنیم و در دل زمستان، گرمای زندگی را پیدا کنیم.

سوالات مشابه